بعد از ساعت ها بالا و پایین کردن بخش های مختلف ،

و ویزیت شدن های پی در پی فوق تخصص ها،
نسیب مادرش اشک شد،
و نسیب خودَش "سکوت".

لعنت به بغض گلو و لرزش صدای مادرش
در هنگام صحبت کردن با دکترها ...
لعنت به من...
لعنت به هرچیزی که از من وجود دارد..

#سِودا
#دلنوشته
#خودم_نوشته

▪︎ - ²³آبان ماهِ ¹⁴⁰¹ - ▪︎
²¹.⁰⁹
دیدگاه ها (۱)

تاریکی ظالم است، جنایت حاکم است، عدل راکد است،

بی هویت مانده ام ، در جایی که قابل شناسایی بودن،

همه چیز با صدای ناقوس رنج ، امانِ دلِ بی امانم را بریده است ،

برای " هیچ "، همه چیزمان را از دست دادیم .

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط